چو گذر کنی از ره ، نظری به زیر پا کن / به رهت نشسته ام من ، نگهی به زیر پا کن
به بی نوای مسکین ز فراق تو مریضم / تو بیا و درد من را به وصال خود دوا کن
به خدا آرزویم نبود بجز ظهورت / خودتم برای فرجت دعا دعا کن
چو گذر کنی از ره ، نظری به زیر پا کن / به رهت نشسته ام من ، نگهی به زیر پا کن
به بی نوای مسکین ز فراق تو مریضم / تو بیا و درد من را به وصال خود دوا کن
به خدا آرزویم نبود بجز ظهورت / خودتم برای فرجت دعا دعا کن
حبس شد در سینه فریاد فرج کس نیفتد لحظه ای یاد فرج
شد فرج دیگر فراموش همه مانده در غربت عزیز فاطمه
عطر دعا برنفس هر نسیم ذکر فرج بر لب هر یا کریم
منتظر حادثه ات مانده ایم چشم به راه قدمت از قدیم
هر که ز تو دور شود منحرف هر که به راه تو رود مستقیم
شوق وصال تو بهشت و جنت داغ فراق تو عذاب علیم
با عشق حسین ما زنده شویم چون زنده شویم پاینده شویم
پیمانه هر که پر شود میمیرد پیمانه ما که پر شود زنده شویم
پیش از اینکه من به این دنیا بیایم، با 250.000.000 برادر و خواهر از پدر جدا شدم . این لشکر چند صد میلیونی، تنها چند ساعت می تواند زنده باشد؛ زیرا هر یک از ما نصف آدم هستیم و باید دنبال نصف دیگر بگردیم تا یک آدم ساخته شود. می گویند نصف دوم ما در بدن مادر پنهان شده است. ما را به آنجا بردند. ما بسیار کوچک بودیم؛ آنقدر که همه جمعیت 250 میلیونی ما تنها دو گرم وزن داشت. عجیب اینجاست که با این وزن ناچیز هر یک 23 گاوصندوق برداشته بودیم. درون آن ها چیز باور نکردنی بود. ما نمی دانستیم آنها چیست زیرا ما که خودمان را خلق نکرده بودیم. او که ما را خلق کرد فراموش نکرد که پرونده های قطور از رنگ چشم پدر و رنگ موی عمه و قد عمو و رنگ پوست پدر بزرگ و حتی طرز لبخند یکی دیگر از عمه ها را در آن جا بدهد . فراموش نکنید این چیزهایی که گفتم فقط پنج مورد