آبروی روحانیت از زبان حضرت امام خامنه ای
یک وقتى به مناسبتى خدمت امام رسیدیم؛ صحبت راجع به یک روحانى بود که یک تخلفى کرده بود و امام با ما مشورت مىکردند که با او چگونه رفتار شود. من به ایشان مفصل گفتم که این پیروزى شما در انقلاب، محصول هزار سال آبروى روحانیت شیعه است - والّا چرا باید وقتى یک مرجع به میدان آمد، مردم اینطور به دنبالش بیایند و جانشان را فدا کنند، که در نهضت امام بزرگوار ما کردند. هزار سال آبروى شیعه متراکم شد تا به اینجا رسید که یک مرجعى مثل امام بزرگوار ما که جرئت داشت، شجاعت داشت، قابلیت داشت، روح فداکارى و آگاهى به زمان داشت، پا بگذارد وسط میدان، و مردم هم به دنبالش بیایند - حالا بعضى از این هملباسهاى ما مثل موریانهاى که در یک بنایى بیفتد، دارند این آبروى هزارساله را ذره ذره مىخورند و از بین مىبرند؛ ایشان هم این معنا را تصدیق کردند. واقع قضیه همین است. باید مراقب باشیم ما جزو آن موریانهها نباشیم. خداى نکرده هر عملِ زشت و وقیح و یک کار نامناسبى که از یکى از ماها سربزند، رخنهاى در آن ذخیرهى ارزشمند هزار سالهى روحانیت و علماى شیعه است.۱۳۸۵/۰۸/۱۷
بیانات در دیدار روحانیون استان سمنان
مردم ما همیشه قداستى براى روحانیت قائل بودهاند و بحمداللَّه، امروز هم قائلند. مردم، روحانیت را مجموعهاى پاک و سالم و قابل اعتماد مىدانند. مىبینیم دشمن، از تجربههاى خود در این زمینه، استفاده مىکند. دشمن مىفهمد که باید روحانیت را در چشم مردم، از حیثیت و اعتبار انداخت. همهى تلاششان این است! تبلیغات مىکنند، دروغ مىگویند، اگر مسأله کوچکى را در جایى پیدا کنند، چندین برابر بزرگ مىکنند و براى اینکه روحانیت را از چشم مردم بیندازند، خوبیها و گذشتها و فداکاریها را نمىگویند. علم و دانش روحانیت را انکار مىکنند و تقواى آنها را منکر مىشوند؛ همچنان که پنجاه سال، در دوران رژیم پهلوى هم از این کارها مىشد. روحانیت، که مجموعهاى علمى و تقوایى است، به وسیله بلندگوهاى رژیم پهلوى، فاقد علم و تقوا معرفى شده بود. امروز هم همان تبلیغ کذا انجام مىگیرد. اینها مجموعه کارهایى است که دشمن انجام مىدهد.۱۳۷۱/۱۱/۱۸
بیانات در دیدار جمعی از مهمانان خارجى
علماى اسلام - بخصوص علماى شیعه در ایران - ذخیرهى عظیمى از حیثیت عمومى به وجود آوردند، که آن ذخیره توانست این انقلاب را به پیروزى برساند. اگر کسى خیال کند که این انقلاب عظیم با آن قدرت روحى و آن صلابت معنوى امام - که آنطور که ما دیدهایم و تجربه کردهایم، در هزاران هزار انسان، یکى آنطور پیدا نمىشود - بدون آن اعتقاد معنوى عمیق مردم ایران به علما - که این ذخیره، همین اعتقاد است - ممکن بود با همان رهبرى پیروز بشود، مطمئن باشید اشتباه کرده است. اگر آن ذخیرهى ایمان عمیق نسلهاى پىدرپى نمىبود، هیچ دستى نمىتوانست به صورت خلقالساعه چنین انقلابى را به وجود بیاورد و به پیروزى برساند.
امام، یکى از همان سلسلهى اطیاب بود؛ یکى از همان کسانى بود که خود بر این ذخیره، سهم بسیار عظیمى را اضافه کرد؛ به روحانیت و به رهبران اسلامى آبرو داد؛ اما از آن ذخیره، این بزرگوار حداکثر استفاده را در جاى خود و به نحو صحیح انجام داد.۱۳۷۰/۱۰/۱۱
اما اینطور نیست که این ذخیره تمامنشدنى باشد. اوّلاً باید این ذخیره حفظ شود، ثانیاً بر آن افزوده گردد. اگر خداى نکرده بر اثر بىتوجهیها، غفلتها، وقتنشناسیها، وظیفهنشناسیها و منحرف شدن از خط معمولى روحانیت در طول هزار سال، آن ذخیرهى هزارساله آسیب ببیند؛ آن الماس گرانبهایى که بر اثر گذشت قرنها و عصرها و دورهها و مجاهدتها و اخلاصها بهوجود آمده بود، خدشهدار شود، یا بشکند، باز روزگار زیادى لازم خواهد بود، تا بشود آنچنان ذخیرهیى را فراهم آورد. پس، در این روزگار، اولین بایدِ ما معممان و متزیّیان به زىّ علم و روحانیت، حفظ آن آبرو و حیثیت هزارساله است که بحمداللَّه در طول دوران انقلاب، این آبرو مضاعف شد و چهرهى روحانیت شیعه، به خاطر گذشت و فداکارى، درخشندگى پیدا کرد.۱۳۶۹/۱۲/۲۲
ما اگر آن ریشهى تاریخى را نداشتیم، مردم آن محبت و اعتماد را به ما نداشتند و به اشارهى روحانیت حرکت نمىکردند؛ به طورى که بیایند و جان و فرزندانشان را در راهى قربانى کنند. مگر آسان است؟ آن پشتوانه و ذخیره وجود داشت و حالا هم در نظام جمهورى اسلامى تبلور پیدا کرده است.۱۳۶۸/۰۵/۱۱
در جوامعى که نابودى روحانیت ممکن نبود، سعى مىکردند این قشر را به قدرتها و دربارهاى فاسد و حکومتهاى جایر وابسته کنند. آخوندهاى وابستهى دربارى که این همه در بیانات امام عزیز از آنها به بدى و نفرت یاد مىشد، به اسلام و مسلمین خیلى خیانت کردند. امام سجاد(ع) به یکى از اشخاص نامآور زمان خود فرمود: «مىبینم گردن خودت را براى ستمگران محور آسیاب قرار دادى، تا آنها مظالمشان را بر گرد محور گردن تو بگردانند و با تکیه به تو، به مردم ظلم کنند». آن عالمى که توجیهکنندهى ظلم دستگاههاى فاسد باشد، از خود آن دستگاهها خطرناکتر است. آن روحانیتى که مبتنى بر اهداف استکبار عمل کند، زشتترین و پلیدترین ایادى او به حساب مىآید؛ چون با ظاهر حق، باطن باطل را ترویج مىکند.
استکبار سعى کرد با پول و تطمیع و فشار، در طول نزدیک به دو قرن، این پدیدهى خطرناک را در کشورهاى اسلامى رواج دهد. البته دراین راه کاملاً هم موفق نبود؛ به خاطر اینکه در تمام دنیاى اسلام - مخصوصاً ایران - جامعهى روحانیت در مواضع حق و قاطع خویش ایستاد و در ایران انقلاب عظیم را به راه انداخت و نظام مرتفع جمهورى اسلامى را به وجود آورد و پرچم اسلام را در دنیا برافراشت و این دین را عزیز کرد.
اگر روحانیت در کشور ما جلودار این قضیه نبود، نهضت همهگیر نمىشد و نیروها در راه اسلام بهکار نمىافتاد. در دنیاى اسلام هم علمایى را مىشناسیم که در سختترین شرایط و دشوارترین فشارها، حق گفتند و دنبال آن حرکت کردند. اینها کسانى بودند که به خاطر حمایت از جمهورى اسلامى و امام(ره) و انقلاب، فشارهاى سختى را در کشور خود تحمل کردند. یقیناً این افراد، جزو بندگان صالح خدا هستند و پرچمى را به اهتزاز در آوردند که آبروى روحانیت را حفظ کرد.
کسانى هم هستند که نقطهى مقابل اینها عمل کردند و ضرر زیادى به اسلام زدند. اینها وسیلهى توطئه و نفوذ و تبلیغات دشمن هستند. مردم مسلمان دنیا باید از شر آنها به خدا پناه ببرند و آنها را «الدّ الخصام» مفاهیم و ارزشهاى اسلامى بدانند.
تکلیف ما جامعهى روحانیت - که بنده هم طلبهیى در این مجموعهى عظیم روحانى هستم - این است که هرچه توان داریم، بر استحکام معنوى جامعهى علمى روحانیت بیفزاییم. علماى محترم در این زمینه، عملاً و فکراً و مشیاً و زیّاً وارد شوند؛ زیرا آبروى روحانیت، آبروى اسلام و انقلاب - بخصوص آبروى امام - است.۱۳۶۸/۰۴/۰۴
وقتى چنین چیزى وجود دارد و چنین اثرى مثل انقلاب برآن مترتب است، پیداست که دو حادثهى بزرگ مورد انتظار است. انقلاب هم که شوخى نیست! تشکیل جمهورى اسلامى که شوخى نیست! این، یعنى تهدید همهى قدرتمندان و قلدرهاى دنیا! پیروزى انقلاب یعنى بیدار شدن یک میلیارد و اندى مسلمان، از خواب چند صدساله. این، یعنى ناگهان در همهى کشورهاى اسلامى، جمعى از روشنفکران مسلمان و دانشمندان و تودهى مردم بلند شوند، مشتها را گره کنند و شعار احیاى اسلام را مطرح نمایند. پیروزى انقلاب یعنى اینها! پیروزى انقلاب این نیست که چهار افسر، دست به کودتاى نظامى بزنند؛ دولتى را ببرند؛ یکى دیگر را بیاورند؛ بعد هم عدهاى دیگر بیایند آن دولت را ببرند و دیگرى را بیاورند! قضیهى پیروزى انقلاب اسلامى که این گونه نیست! پیروزى انقلاب اسلامى، یعنى برافراشته شدن پرچمى که قدرتمندان دنیا براى پایین کشیدن آن، زحمت بسیارى کشیده بودند؛ پول بسیارى خرج کرده بودند؛ تدبیرهاى بسیارى اندیشیده بودند؛ انسانهاى بسیارى را کشته بودند و خیلى کارها کرده بودند. ناگهان انقلاب اسلامى پیروز شد و با پیروزى آن، همهى نقشههاى قدرتمندان باطل گردید. همه آن قدرتمندان، معطل و سرگردان شدند و منافعشان مورد تهدید قرار گرفت. این است معناى پیروزى انقلاب اسلامى.
لذا، وقتى که این آبرو و این سرایت دین و روحانیت در بین مردم، چنین اثر بزرگى مىتواند داشته باشد، پس دو موضوع بزرگ، مورد توقع است: یکى اینکه ما، اعقاب آن اسلاف مطهر و عالم و مقدس، باید آبروى آنها را حفظ کنیم. به خاطر اینکه اگر این کار انجام نگیرد و این نسل، آبروى گذشتگان را حفظ نکند، همان چیزى که نهادین و بنیادین شده بود، بتدریج زایل خواهد شد و از بین خواهد رفت. این، طبیعت قضیه است. حال به چه نحو باید آبرویشان را حفظ کنیم؟ این خود داستان مفصلى است.
اولاً آنها عالم بودند؛ ما هم باید سعى کنیم علم آنها را پیش ببریم. علم آنها میراث بزرگ و مهمى است. چهار نفر آدم که درکى از مسائل حقوقى و فقهى اسلام، یا از فلسفهى اسلامى، یا از کلام اسلامى ندارند - ولو صورتاً در رشتهاى تبحرى داشته باشند - اگر اهانت و تحقیر مىکنند، به اینها نگاه نکنید. فقه اسلام و در میان فقه اسلام، فقه شیعه، از لحاظ پیشرفتها و دقتهاى عالمانه براى کسانى که اهل فن و فهمند، موضوع شگفتآورى است. شوخى نیست که انسانى مثل صاحب جواهر بنشیند، یک دوره فقه را از اول تا به آخر، با آن همه دقت و تحقیق، به تنهایى بنویسد و یک دایرةالمعارف را به تنهایى در حقوق اسلامى پدیدآورد! این، به معجزه اشبه است. همینطور است شیخ انصارى. همینطور است صاحب ریاض. همینطورند بقیهى علماى بزرگ، از متقدمین و متأخرین. شیخ مفید دویست تألیف دارد. علامهى حلى نزدیک به سیصد تألیف دارد. خواجه نصیرطوسى یکطور دیگر. شیخ طوسى یکطور دیگر. اینها، براى کسانى که اهل فنند، خیلى حرف و معنى دارد. البته اگر یک آدم جاهل و بىمعلومات و نادان، در جایى مشغول گردن کلفتى باشد و یک حقوقدان بزرگ از آنجا عبور کند، براى او با یک نفر آدم بىسواد فرقى ندارد. اگر یک پزشک بزرگ از آنجا عبور کند، براى او با یک آدم نادان یکسان است. تشخیص او که ملاک نیست؛ تشخیص اهل فن ملاک است. علم شیعه، علم والایى است که از حیث کمى و کیفى خیلى زیاد و خیلى بزرگ است. نگاه نکنید به کسانى که مىایستند و تحقیر مىکنند و مىگویند که «علماى شیعه کارى نکردند». شما نمىفهمید که چه کار کردند. «سخن شناس نئى جان من، خطا اینجاست.» اینطور نیست که هرکس بتواند جایى بایستد و به میزان، نقدى بگذارد که خودش اهلش نیست. اینکه روش علما نیست؛ روش سفهاست.
علم آنها زیاد بوده است. جامعهى علمى امروز اگر بخواهد آن میراث را گرامى بدارد و آن آبرو را حفظ کند، باید در علم جلو برود و پیشرفت پیدا کند. حوزههاى علمیه در یک میدان و علماى در غیر حوزههاى علمیه، در میدان دیگر. فرض بفرمایید که شما در رشته وعظ و تبلیغ تلاش مىکنید. بسیار خوب؛ گفتهها و گفتارها باید عالمانه باشد. از سخن سست باید پرهیز شود. از منبر بىمطالعه باید اجتناب شود. بهترین گفتهها و آخرین گفتههاى جدید دربارهى مسائل اسلامى، باید دانسته شود. البته ممکن است چهار منبر کمتر برویم؛ اشکال ندارد. انسانى که خوب بخواهد بگوید، ناچار است کمتر بگوید: «لاف از سخن چو در توان زد - آن خشت بود که پر توان زد.» اگر درش را بخواهیم پیدا کنیم، البته باید زحمت بکشیم؛ چارهاى نیست. آن کس که فرضاً در دانشگاهها مشغول تبلیغ و کار مخصوص روحانى است یا در ارتش و یا در سپاه مشغول تلاش روحانى است، باید نیاز فکرى آن مجموعه و مخاطبین خودش را هوشمندانه و زیرکانه بشناسد. باید ببیند مخاطب او چه عقده و ابهام و سؤالى در ذهن دارد؛ ولو به زبان نیاورد. باید عالمانه آن مشکل را حل کند. اگر مىتواند، خودش حل کند و اگر نمىتواند پیش عالمتر از خودش برود و مشکل را حل کند. این گونه است که سطح علم بالا مىرود. هر کس در هر جایى که مشغول است - ولو مشاغلى که مستقیماً به کار علم و درس و تحصیل ارتباطى ندارد؛ مثل مشاغل قضایى - باید به این مسائل توجه کند. البته مشاغل قضایى، عالمانه است؛ اما به کار تحصیل و پیشرفت علمى، به طور مستقیم ارتباطى ندارد. یکى قاضى است؛ حقوقدان اسلامى است؛ باید به دقت کار و تلاش کند تا حکم واقعى الهى را در مورد آن واقعه و حادثه بیابد.
این، در باب علم. در باب قدس و تقوا هم معلوم است دیگر؛ عالمى که حرص به دنیا داشته باشد مردود است. عالمى که از محرمات اجتناب نداشته باشد، مردود است. نه اینکه عالم نباید از تمتعات زندگى بهره ببرد؛ اما مراتبى هست که انسان در آن مراتب، باید حقاً و انصافاً از تمتعاتى چشم بپوشد. علما هم مثل بقیهى مردم، باید از تمتعات معمولى زندگى بهره ببرند؛ همانگونه که خداوند دربارهى پیغمبر فرمود: «قل انما انا بشر مثلکم.» اما این دو چیز - حرص به دنیا و عدم تورع از حرام - ممنوع است. اینکه حرص به دنیا در عالم احساس شود - ولو به حسب ظاهر فعل حرامى هم نکند؛ اما همینطور از چپ و راست دنبال این باشد که بتواند مال دنیا را جمع کند - ضدِ قدس است. یا اینکه خداى نکرده تورع از حرام نداشته باشد و دیده شود که برایش غیبت کردن آسان است، دروغ گفتن آسان است، و خداى نکرده ارتکاب بعضى از محرمات گوناگون آسان است. پس، این نسل موظف است چه از راه علم و تداوم رشتهى علمى و پیشرفت علمى و چه از لحاظ حفظ اعتبار تقوایى و قدسى، آبروى اسلاف را حفظ کند.
کسانى که مىخواهند جمهورى اسلامى را بىآبرو کنند، اگر شده است تهمت مىزنند و دروغ درست مىکنند تا قدس و علم روحانیت را ضایع کنند. اینها خبرهاى دروغ مىدهند، حوادث دروغ جعل مىکنند و موضوع کوچکى را بزرگ مىکنند، براى اینکه آبروى روحانیت را در نظر مردم ببرند. پیداست این آبرو براى آنها خیلى اهمیت دارد. مىدانند که اگر این آبرو باشد یا نباشد چقدر تفاوت دارد. بعضى نیز همین را فرموله مىکنند، لباس علمى و بحث استدلالى به آن مىپوشانند - گویا بحث علمى مىکنند - که «بله؛ در حوزهى علمیه، علم و تقوا نیست!» نه آقا؛ انصافاً تقوا و قدس، در بین این قشر، به نسبت، از همهى قشرهاى دیگر بیشتر است. شما نگاه کنید ببینید این طلّاب حوزهى علمیه، درآمد و حقوقشان چقدر است؟ امروز بیشترین حقوق حوزهاى یک طلبهى فاضل - نه طلبهاى که امروز وارد حوزه شده؛ آن هم حوزهى قم که بالاترین حوزههاست - که زن و چند بچه دارد و سالها درس خوانده است، از متوسط حقوق کارگران و کارمندان این کشور به مراتب کمتر است. یعنى از نصف هم کمتر است. نصف متوسط حقوق کارگران از همهى حقوق یک طلبهى فاضل ما در حوزهى علمیهى قم - حالا مشهد را نمىگویم؛ اصفهان را نمىگویم؛ شهرهاى کوچک را نمىگویم؛ قم را مىگویم که مرکز است - بیشتر است! اما درعینحال، با تقوا و طهارت زندگى مىکند. خوب، قدس یعنى چه؟ ورع یعنى چه؟ بىاعتنایى به دنیا یعنى چه؟ یعنى همین. البته آدمهاى ناباب هم هستند؛ آدمهاى قالتاق هم همه جا هستند. اما اکثریت و شکل غالب در میان طلاب همین است که ما مشاهده مىکنیم. این برجستگیهاست که اگر در طول سالهایى که طلبه مشغول انجام مسؤولیتهاست در او باقى بماند، واقعاً علو مقام و علو درجه است.
این، آن حادثه و مطلب اول که قشر روحانى باید خودش به فکر خودش باشد؛ به فکر آن ذخیره باشد؛ به فکر آن آبرو باشد. قاعدتاً هم هست؛ اما مىشود بر آن آبرو افزود؛ همچنانى که امام بزرگوار ما، آن هم بر آبروى هزار سالهى روحانیت افزود. امام، آبروى روحانیت را از زمان شیخ مفید تا امروز - هرچه بود - مضاعف کرد و بالا برد. قدرت روحانیت را در مقابله با بدیها و ظلم و جور نشان داد؛ که یک عالم چگونه مىتواند وارث موسى و عیسى و ابراهیم علیهم السّلام و پیغمبر خاتم صلىاللَّهعلیهوآلهوسلم باشد. اف بر کسانى که قدر این نقش عالى آن بزرگوار را نمىدانند و خیال مىکنند نسبت به روحانیت، دلسوز یا علاقهمندند! اف بر جهالت و بر غفلت اینها، که چطور نمىدانند و نمىفهمند ارزیابى صحیح چگونه است!؟۱۳۷۱/۱۱/۲۵