جنگ سلحشورانه حضرت مسلم با سربازان ابن زیاد
وقتی سربازان ابن زیاد نزدیک خانه طوعه رسیدند و صدای سم اسب ها به گوش مسلم رسید ، او رزم جامه بر تن کرد و بر روی اسب سوار شد و به جنگ با یاران ابن زیاد مشغول شد تا اینکه گروهی از آنان را به قتل رساند در این حال محمد ابن اشعث فریاد زد مسلم تو در امانی.
مسلم گفت : به امان افراد حیله گر و نابکار اطمینانی نیست
پس باز مشغول چنگیدن شد در حالی حمران ابن مالک در روز قرن را به عنوان رجز میخواند:
سوگند یاد کرده ام که جز به آزادگی کشته نشوم هر چند که مرگ را چیز نا خوشایندی میبینم.
دوست ندارم که که مورد خدعه و نیرنگ و مکر قرار گرفته و اسیر شوم و یا آب سرد گوارا را با آب تلخ و گرم بیامیزم.
هر کس بالاخره با بدی و شر رو به رو میشود. ولی من با شمشیر خود ، با شما میجنگم و از ضرر و زیان ترسی ندارم.
سربازان ابن زیاد به حضرت مسلم گفتند: ای مسلم بدان که مورد نیرنگ واقع نمیشوی و فریب نمیخوری.
مسلم به سخن آنها توجهی نکرد و جنگید. جراحت و زخم های زیادی برداشته بود که در این حال سربازان ابن زیاد دسته جمعی به آن حمله کردند . مردی از پشت سر نیزه ای به سمت حضرت مسلم پرتاب کرد و نیزه به ایشان اصابت کرد و او بر روی زمین افتاد و به اسارت سربازان ابن زیاد در آمد.